آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

آیلا خانم

سال تحویل.....

مامان جون بعد از اینکه لباسای نو رو پوشیدیم....عمو آهنگ کردی گذاشته بود..... زن عمو هم هفت سین رو چیدن..... شما و محمد حسن کلی رقصیدین....این سال تحویل از بس من مشغول شما دو تا بودم از رقصیدنتون وحرکاتتون لذت بردم که یادم رفت به خاله ها بزنگیم و تبریک سال نو بگیم وقتی که شما از رقصیدن دس برداشتید ساعت 1 بود  تازه اونوقت بود که یادم اوفتاد تبریک عید نگفتم بهاره و شما و حسن وبابای قبل از سال تحویل   بهاره یه دست بند واست گرفته بود ....خبر نداشت که شما از زیورآلات نمی پوشی همش دست می کرد بعد تو درش می آوردی اینم زن عمو جون....خیلی بهشون زحمت دادیم.... طوری که 95درصد از وقتی که خونه بودیم زن عمو جون تو آشپز خونه ب...
31 فروردين 1393

8اصفهان

روز 2 عید رفتیم میدان امام...یه نمایشگاه بود که شما ماین و موتورشو سوار شدی روز سوم با عمه مینا اینا رفتیم هشت بهشت اینم امیر عباس با عمه مینا   ...
22 فروردين 1393

پیرایشگاه آناز

5 شمبه به پیشنهاد عمو وزن عمو شما رو بردیم پیرایگاه نی نیا..... زن عمو و حسن تو ماشین موندن ما وعمو بهاره رفتیم داخل ........وشما چند مین پیش از رسیدن به آرایشگاه خوابت برد...خیلی جالب بود تا وقتی که آخرین لحظات بیدار نشدی البته به لطف بابا بود که شما رو نگه داشته بود....... ببین مامان چه دقتی داره...اینه که میگن کار رو به کاردان باید سپرد بابا رو داشته باش الهی قربونت برم که این همه خسته بودی نگاه ....سرت رو سینه بابا جونه....ببین هنوز خوابی حتی با ماشین کردن دور کردنت بیدار نشدی اینم عمو جون ..... آقا اریشگر رفت سشوار رو بیاره روشن کردن سشوار همانو بیدار شدن شما همان من از این م...
22 فروردين 1393

فاطمه جون همکار مامان

فاطمه جون از مسجد سلیمان واست کادو گرفته بود که من یکیشو تنش کردم اینم اولین آثار هنری آینازم....ماژیکا رو بابا واست گرفتن ترکیب شیمیایی نداره گیاهیه واز همه مهتر هر جا دلت خواست می تونی بکشی.............. فقط با یه کهنه خیس مامان می تونه پاکش کنه ...
22 فروردين 1393

لاک پشت مامان

سلام مامانم عزیزم  به دلیل دیدوبازدید عید و نظافت خونه و لود بالای کار اداره « مدت زیادی است وبت رو آپ نکردم ببخشی گلم اول از همه از عیدی مامان بگم گفته بود که مانی واست عیدی پست کرده............مانی چون می دونست ما قبل از سال تحویل عازم اصفهان هستیم....مدام پیگیر عیدی بود که رسیده یا نه........تو پرانتز بگم (نییست یه مدته واست ننوشتم وهمش هم تو اداره در حال مکاتبه ونامه نگاری بودم ممکنه کمی نحوه نگارشم تغییر کرده باشه) واما................ این و سه شمبه آقا پستچی تحویل بابا داد بله ....یه آواژر.....و....او.....مرسی مانی.....عاشقتم این هفت سین ناز رو خاله شهلا زحمتشو کشیده......مانی گفت تو 2 ساعت ...
22 فروردين 1393

هدیه عمه مینا

عمه جون لطف کردن و این لباس ناز رو واست فرستادن دست گلش درد نکنه من هم امشب که حمومت کردم پوشیدمش تنت ماشالا خیلی ناز شدی ...
22 اسفند 1392

آناز کتاب می خونه

گلم ببین چه ناز کتاب می خونی می خواستی به بابا سارا کتاب قصت رو نشون بدی حالا هم بابا رو نگاه می کنی....آخه این بابا شیطون همش ادا واطوار در میاری   ...
21 اسفند 1392

نازنینم ,کفشات مبارک

نازنین مامان با تموم خستگی که منو بابا داشتیم .....ولی با جونو دل وکلی ذوق اشتیاق رفتیم واست کفش خریدیم......هرچند شما اصلا همکاری نکردی....از یه طرف هوا خیلی گرم شده بود از طرف دیگه بازار "نا جوانمردانه"شلوغ بود واز همه مهمتر خانوم تو کالسکه نمی موندی....وقتی هم می خواستم کفش رو به پاهای نازت امتحان کنم همش ول می خوردی واذیت می کردی آیلا آماده شده بره کفش بگیره دیگه نازنین حسابی قاطی آدما شدی....کفشات تو جا کفشیه فعلا اینا رو می پوشی و با من یا بابا تو حیاط یا در کوچه قدم می زنی....چون صدا می دن خودت هم دوس می داری......واسه اولین بار که تو حیاط پوشیده بودیش چند بار زمین خوردی ...طوری که روی زمین منشستی بعد که کف حیا...
21 اسفند 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد