آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

آیلا خانم

3 اسفند

عزیزم فردا فصل جدیدی از زندگیمون شروع میشه مامان باید تشریف ببره اداره از چند روز قبل دوره آموزش شما شروع شده.........صبح خیلی زود از خواب بیدار میشم و می برمت پیش مادر جون..........اول کلی شیر می خوری بعد یواشکی میذارمت ومیام از 3 شمبه شروع کردیم.....شبه سه شمبه کلی ناراحت بودم کلی گریه کردم...همش نگات می کردم ....غصه می خوردم که باید تنهات بزارم....باید ازم دور باشی ....باید تا چند ساعت شیر نخوری....مامانم خیلی سخت بود خیلی........صبحش هم که با بابا جون بردیمت ...دوباره کلی گریه کردم...گذاشتمت و اومد صبحونت ویه سری از وسایلت ...مثل اسباب بازی,لباس,مامی و...رو به مادر جون دادم اول به خدای مهربون بعدش به مادر جون سپردمت ا...
2 اسفند 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد