عید قربان 93
امسال دومین عید قربونت بود از دیدن گوسفند ...کفش پوشیدن .....و تو حیاط بدون قید و شرط دویدن ....ذوق زده شده بودی از همه مهتر اینکه صبحونه رو تو حیاط خوردی الهی البته این فقط مال شما بود خودت هم تو کباب کردنش شرکت کردی......گرما ذغال منقل...صورتت رو سرخ کرده بود البته این فقط مال خودت بود خودت هم تو کباب کردنش شرکت کردی....گرمای ذغال صورتت رو سرخ کرده بود بابا گوسفند رو اورد که نازش کنی ...
گنج مامان
عزیز دل مامان الهی دورت بگرده مامان بابا جون هفته گذشته تشریف بردن اصفهان....من وگلم واسه چن روز تنها تو خونه تنها بودیم مامان جون هر چی می گذره...بیشتر قدر و ارزش وجودت تو زندگیمون ملموس می شه بیشتر متوجه می شیم که حیات زندگیمون...وابسته به شماس....بیشتر بهمون ثابت میشه که یه " در " ناب هستی....بیشتر عاشقت می شیم...اصن کلان زندگی واسه من وبابا شده آیلا تو گنج من وبابا هستی اره مامان اون چن روز هم دم مامان شده بودی ....طوری که خواب بودی دلم واست تنگ می شد ....منم...
15 تا 16
یه مدتی چاق شدی منم شامت رو حذف کردم....لاغر شدی مانی اینا دعوام کردن ولی من کارم رو ادامه می دم دوس ندارم چاق شی ما 14هم تا 20 شهریور مشهد بودیم...مانی و خاله شهلا هم همراه مون بودن (مربیت نشون داده که موقع اذون یا وقتی که قران تی وی پخش می کنه به نشونه... دعا کردن دستات رو بالا می گیری ) به محض اینکه وارد حرم شدیم.....دعا می کردی...مانی اینا کلی ذوق کردن در و دیوار حرم .....جمعیت زیاد......لوسترا توجهت رو خیلی جلب کرده بودن مانی که از جلو راه می رفت ....شما هم بغل بابایی بودید ...مانی که در رو می بوسید شما هم با توقف بابا در نزذیکی در شما در رو می بوسیدی از اونجای که حیونات رو دوس داری من و بابا تصمیم گرفتی...
دندون آسیاب
صبح چهار شمبه 26/6/93 خواستم بهت قطره آهنت رو بدم, دیدم انگار یه زرشک تو دهنته..... مونده بودم از کجا آوردی خوردی.....خوب که دقت کردم دیدم نه یه چیزی از لثت در اومده......یه طورای بجای دندون از لثت بیرون زده بود.......وای مامان با دیدنش دلم ضعف رفت ...خیلی هول شده بودم....البته واسه خودت مهم نبود...درد نداشتی.....به کمک بابا ازت عکس گرفتم..... عکست رو واسه خاله شهلا فرستادم ....ببینه مربوط به دندونت یا باید ببرمت متخصص اطفال..... خاله جون گفت که مربوط به دندون میشه....ظهر با بابا جون رفتیم مجتمع پاستور...که متخصص دندون پزشکی اطفال داره...خدا رو شکر اقای دکتر گفت اصن مهم نیس...چون قراره دندونای نازت بزنه بیرون ...
16 ماهگی
سلام نازنینم عشق مامان جون دلم 16 ماهگیت مبارک ایلا جون مامان تو پارک کمپلو صبح جمعه ...
عشق مامانی...عزیزم
ایلا جون عزیزه مامان عاشق کتاب خوندنی......تنها وقتی اروم یه جا می شینی...که من برات کتاب بخونم..... خیلی خوشحالم ...امیدوارم که همیشه اهل مطالعه باشی.....مثل بابا جون دیروز که با بابا در موردت صحبت می کردیم....بهش گفتم که دخترم اهل مطالعه اس....طبق معمول با برق خاصی که تو چشاش گفت دخترمه کاملا شبیه خودمه ایلا جونم بابایه مهربونی داری ..... واقعا دوست داره......محوریت همه کاراش تویی....برات وقت می ذاره...باهات بازی می کنه.....با تمومه خستگیاش ...همیشه نیازمندیای تو براش اولویت داره بعضی شبا........ (که طول روزش نخوابیده شب قبلشم دیر خوابیده)........که شما بد خواب می شی زود از خواب بیدار می شی...اینطور نیس که عصبی&n...
15 ماهگی
سلام مامانم 15 ماهگیت مبارک آیلای مامان....این روزا ...هزار ماشالا ....همون چن ساعتی که پیش همیم کلی سه تایی لذت می بریم کلی بهمون خوش می گذره......شبا که می برمت بخوابونمت....همش نوازشت می کنم...همش خدا رو از ته دلم...از عمق وجودم.... بخاطر داشتنت شکر می کنم وقتی ظهرا هم خوابی........ میام گردنتو بو می کنم می بوسم......لپاتو نوازش می کنم....صورتم بهت می چسبونم....یه لذتی داره مامان که نگو نپرس.... ماشالات باشه ....... حسابی خانوم شدی بیشتر مراحل کارات رو می دونی....مثن میگم ایلا بریم حموم......می ری سمت حولت بعد به شامپوت اشاره می کنی که بیارمشون....بعدش اسباب بازی حموت رو می خوای......حالا تو حموم هم.... بعده ...
ایلا جون در ارایشگاه....با نی نی
عزیز دل مادر کلی پرسجو کردم که تونستم به کمک سارا جون(مامان بابک) یه آرایشگاه واست پیدا کنم ببین نفسم...... چقدر .....هزار ماشالا ماه شدی....بووووووووووووووس (عزیز مامان) چن شبه .......پشت سر هم غروب از خواب بیدارت می کنیم....واسه تنوع می بریمت پاساژ گردی اخه قربون.........اهواز هواش طوریه که نه میشه رفت پارک....نه جای دیگه....فقط پاساژ که کمی خنکه این بادکنک رو از اونجا واست خریدیم ...