15 تا 16
یه مدتی چاق شدی منم شامت رو حذف کردم....لاغر شدی مانی اینا دعوام کردن
ولی من کارم رو ادامه می دم دوس ندارم چاق شی
ما 14هم تا 20 شهریور مشهد بودیم...مانی و خاله شهلا هم همراه مون بودن
(مربیت نشون داده که موقع اذون یا وقتی که قران تی وی پخش می کنه به نشونه...
دعا کردن دستات رو بالا می گیری )
به محض اینکه وارد حرم شدیم.....دعا می کردی...مانی اینا کلی ذوق کردن
در و دیوار حرم .....جمعیت زیاد......لوسترا توجهت رو خیلی جلب کرده بودن
مانی که از جلو راه می رفت ....شما هم بغل بابایی بودید ...مانی که در رو می بوسید
شما هم با توقف بابا در نزذیکی در شما در رو می بوسیدی
از اونجای که حیونات رو دوس داری من و بابا تصمیم گرفتیم که شما رو ببریم باغ وحش
شما و بابا رفتین باغ وحش من و مانی اینا هم رفتیم پارک وکیل
بابا می گفت خیلی اونجا رو دوس داشتی...به زور از کنار هر قفس می بردت کنار که قفس
دیگه رو نشونت بده
بابا می گه خیلی این مسافرت تو رشد مغزیت تاثیر گذاشته ...اخه محیطای زیادی رو دیدی
عمه اینا هم اومده بودن
و شما و عشق من بابا یزدان بعده مسافرت