15 ماهگی

سلام مامانم

15 ماهگیت مبارک

آیلای مامان....این روزا ...هزار ماشالا ....همون چن ساعتی که پیش همیم کلی سه تایی لذت می بریم

کلی بهمون خوش می گذره......شبا که می برمت بخوابونمت....همش نوازشت می کنم...همش خدا رو

از ته دلم...از عمق وجودم.... بخاطر داشتنت شکر می کنم

وقتی ظهرا هم خوابی........ میام گردنتو بو می کنم می بوسم......لپاتو نوازش می کنم....صورتم بهت

می چسبونم....یه لذتی داره مامان که نگو نپرس....

ماشالات باشه ....... حسابی خانوم شدی

بیشتر مراحل کارات رو می دونی....مثن میگم ایلا بریم حموم......می ری سمت حولت بعد به شامپوت

اشاره می کنی که بیارمشون....بعدش اسباب بازی حموت رو می خوای......حالا تو حموم هم....

بعده اینکه سرت رو می شورم.....به صابون مایعت اشاره می کنی ...می دونی که قراره لیفت بکشم

بعد که می خوام کف پات رو کف بزنم....از تو وان بلن میشی.....به بغلم اشاره می کنی.....آخه من همیشه

تو بغلم پاهات رو لیف می زنم

یا وقتی لباسایه چرک دسمه می ری در لباسشویی رو باز می کنی ..........که من لباسا رو بندازم اون تو

.....لباس رو که می خوام در ادرم......میای کمکم لباسا رو از لباسشویی در میاری و می تکونی و بهم می دی

که من رو بند اپارتمانی آویزونش کنم

عاشق کتاب خاله مهتاب هستی....وتند تند برگ می زنی ....و ادا چنتاشونو .....که بلدی...... قشنگ در میاری

منم واست دس می زنم

یه چیز جالب دیگه...اینکه....وقتی با لوگو هات بازی می کنی..........فقط لوگو های که سایز شون کوچیکه بازی

می کنی....یا وقتی می ری سراغ طرف شکلات.......فقط شکلاتای یکسان رو بر می داری

خیلی دوس دارم بدونم , تو دنیای قشنگت چی می گذره.......