از همون لحظه اول خیلی دوست داشتم
مامانی ما 20 اردیبهشت رفتیم کرمانشاه که تو اونجا دنیا بیای توی مسیر به باباجونی می گفتم که برگردیم 3 تا میشیم قبل ترش هم به بقیه همکارام هم که تازه سه تا شده بودن می گفتم سه تا شدن چه حسی داره؟ سخت نیس؟ شما اولش بچه تونو دوس داشتین؟ البته این سوال آخر رو از خیلیا می پرسیدم آخه عزیزم من تا قبل از تولد تو, هیچ بچه رو روزای اول دوس نداشتم خلاصه نزدیک 10 روز با خاله مهتاب و مانی صبح و غروب به خرید می رفتم به این بهونه که شما زودتر دنیا بیای آخه بابا مرخصی تولد تو رو از 25رد کرده بود از مرخصی بابا می گذشت و تو دنیا نمیومدی عمو رسول هم می گفت خانم می خواد اهوازی شه حالا حالا قصد اومدن نداره و.... عمه مینا هم...