آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

آیلا خانم

از همون لحظه اول خیلی دوست داشتم

1392/11/26 14:05
نویسنده : پرنیان
207 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی

ما 20 اردیبهشت رفتیم کرمانشاه که تو اونجا دنیا بیای

توی مسیر به باباجونی  می گفتم  که برگردیم 3 تا میشیم

قبل ترش هم به بقیه همکارام هم که تازه سه تا شده بودن می گفتم سه تا شدن چه حسی داره؟

سخت نیس؟ شما اولش بچه تونو دوس داشتین؟

البته این سوال آخر رو از خیلیا می پرسیدم

آخه عزیزم من تا قبل از تولد تو, هیچ بچه رو روزای اول دوس نداشتم

خلاصه نزدیک 10 روز با خاله مهتاب و مانی  صبح و غروب به خرید می رفتم به این بهونه که شما زودتر دنیا بیای

آخه بابا مرخصی تولد تو رو از 25رد کرده بود از مرخصی بابا می گذشت و تو دنیا نمیومدی

عمو رسول هم می گفت

خانم می خواد اهوازی شه حالا حالا قصد اومدن نداره و....

عمه مینا هم حامله بود منتها دکترا روز تولد امیر عباس رو 25 تا20 خرداد  ولی اون 29 اردیبهشت دنیا اومد

خلاصه شما 1 خرداد ساعت 4.30 بعد از ظهر به دنیا اومدی

به جون خودتو بابا جون از همون لحظه ای که گذاشتنت روی تخته کنار منو گریه می کردی خیلی دوست داشتم

اصلا قیافه ات شبیه بچه ای که تازه دنیا اومده باشه, نبود

آره گریه می کردی  واز دهنت یه کوچولو کف بیرون می اومد همونجا با همون نگاه اول کاملا مشخص بود خیلی به بابا جون شبیهی

بعد تو رو بردن یه جای دیگه که اونو بابا  واست میگه...

منو بردن تو یه اتاق دیگه مانی و خاله فاطمه بمن کمک کردن بعد خاله فاطمه تو رو آورد که من بهت شیر بدم

(تمام مدتی که من توی بیمارستان بودم خاله فاطمه چون ماما بودن بهش اجازه دادن که پیشم باشه

و همه مدتی که من درد داشتم اون پیشم بود و ارومم می کرد

خلاصه مامان جون خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی زیاد کمکم کرد خیلی ها )

من به سختی  به کمک مانی ,خاله فاطمه و عمه زینب بهت شیر دادم خوب سخت بود

بقیه ماجرای بیمارستان رو توی دفترت نوشتم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد