الو بابا کو

گفته بودم که علاقه زیادی به موبایل داری و فوق تخصص در داغون کردنشون

اما تازگیا خانوم شدی ...دیگه خرابشون نمی کنی...با دندونات دکمه هاشونو نمی کنی...

محکم به زمین نمی کوبی که دو رو باطریش درآد....

چهرشمبه گوشی من و باب رو برداشتی متوجه شدم که دستته.....یه مدت بعد رفتی سراغ لگوها

کمی باهاشون بازی کردیو....بعد کنار کابینت  نزدیک بوفه  ایستادی و به بالای کابینت اشاره می کردی و

می گفتی BH   B   BE....یعنی اینکه بدش.....آخه اونجا .....من خرما می ذارم...انگار هوسه(ایشالا که

درس نوشتم)خرما کردی بهت خرما دادم....بعد شما رفتی کمی هم بابا جون بازی کنی...

منم چای آوردم که بخوریم...گوشی بابا رو دیدم که کنار باکس وسایل برقی بود.....خلاصه منم به جمع تون

اضافه شدمو باه دالی موشه بازی کردیم شما می رفتی رو مبل پشت بابا و با شیطنت و خنده سرشار از

ذوق لذت  به من می گفتیDE   DDDE....یعنی دالی.....منم باهات بازی می کردمو یهو می پریدم که قلقلکت

بزنم...اینکار رو خیلی دوس داری......

خلاصه ...حدود 30 مین از وقتی که گوشیادستت بود گذشته بود ...بعد خوردن چای ... بابا جون  گفت گوشیم

کو....من جاشو می دونستم..اما می خواستم شما رو امتحان کنم

به بابا اشاره دادم(آخه اگه در موردش حرف می ذم هزار ماشالا متوجه می شدی)

به شما گفتم آیلا ...الو بابا کو...بابا هم گفت...آناز گوشیم کو بابای.....شما با یه تامل کوتاه رفتی

تو آشپز خونه....تو دلم همش خدا خدا می کردم که متوجه شده باشی....و بیاریش....ا{ین یه

جامپ چشمگیری بود از درک ما نسبت به درجه فهمیدن شما یا بهتره بگم ازیه ملاک بود واسه

سنجش شما..اینکه چقدر متوجه می شی و به چه درجه ای از فهم رسیدی}

وقتی که از آشپز خون اومدی سمتمون وگوشی بابا رو بهشون دادی...

خیلی خوشحال شدم...محکم بغلت کردم و خدا رو شکر کردم...که ماشالا دختر کدچو لومون داره بزرگ میشه

به قول بابا"اولا متوجه منظورمون شدی(که انتظار اینو داشتیم)دوما اینکه شما کاشالا مدام در حال ورجه وورجه

و این ور اون رفتنی...خیلی بود که یائت بود گوشی بابا  رو کجا گذاشتی....."

اینجا که زیر سینک ظرفشوییه...اما کاناپه شما هم می تونه باشه