نیس....نیس
عزیزه دلم با وجود اینکه این کلمه رو خیلی وقته بکار می بری ولی مامان واست نگفته چقدر قشنگ و به جا از این کلمه استفاده می کنی
قبلنا یه چیزی رو می خواستی....یا به یه وسیله خطر ناک نزدیک می شدی من از دسترست دورش می کردمو می گفتم "نیست .....نیست آناز ...برو مامان"
یه روز دیدم با جا خلال دندون بازی می کنی ...من تو آشپز خونه بودم......اومدی کف دستات رو از هم جدا کردی
گفتی e e dis disبعد از من خواستی که دمبالت برم....منو به گوشه مبل ها بردی (جای که نمی تونستی خودت
بری)و به جا خلال اشاره می کردی و می گفتی eeeeeبا یه حالتی انگار یه چیزی رو گم کرده بودی
پیداش کردی اون لحظه دوس داشتم واقعا بخورمت....کلی خوشحال شدم محکم بغلت کردم
از اون وقت به بعد ....مثلا وقتی کرمونشاه بودیم...موبایل خاله مهتاب رو ...یا بهتر بگم اسباب بازی جدید شما
.....رو لبه پنجره می ذاشتی و می گفتی دیس با همون ادای که دستات رئ به طرفین می بردی و
سرت رو به این ورو اون ور.......بعد خاله می گفت e کو آیلا جون...شما هم بلا فاصله باشیطنت
موبایلو بر می داسشتی و در می رفتیگفته بودم که کاملا حرفامونو متوجه می شی.....
یه روز گفتم ........آناز مامان کفشات رو دوس داری(همین کفش جدیدا).....e........پس کو بعد ...به پاهات نگاه
کردی وبا همون ادا و اطوارات...گفتی نیس.....بعد به سمت جا کفشی رفتی....(به بین ماشالا مامان...هم م
ی دونستی منظورم از کفش چیه هم اینکه کفشات رو مامان کجا می ذاره)
مامان جون وقتی بغلت می کنم و محکم به خودم می چسبونمت
احساس می کنم خوشبخت ترین فرد روی زمینم
خدایا خیلی مرسی