جشن تولد
تصمیم رفتن به کرمونشاه صرفا گرفتن یه جشن تولد واسه شما بود
اما از بس کار پیشومد نزدیک بود بدون جشن برگردیم
خاله شهناز زحمت تدارکات جشن ومکان جشن وشام رو کشیدن....سه شمبه غروب رفتیم خونه خاله شهناز ....منو خاله حسنا تزینات رو نصب کردیم.....خاله شهلا هدیه های شما رو کادو گرفتن...مانی وآیدا هم بادکنک باد می کردن....خاله ویدا و خاله فاطمه رو مبل نشستنو دستور می دادن که ما کجا بادکنک بزنیمخاله مهتاب هم که حسابی مامان شما شده بودن...بهت غذا می داد ...مامیت می کرد می خوابوندت....بعده 3 ساعت کارمون تموم شد بابا جون(عشقم)کیک شما رو که از شیرینی پزی آپادانا سفارش داده بودیم آوردن
شما اصلا تو جشن همکاری نکردی ...حتی نتونستیم یه عکس خوب ازت بگیریم ...نزدیک به 800 عکس گرفتیم اما حتی یکیشو هم همکاری نکردی
البته خاله مهتاب از زیر میز شما رو گرفتن که من یه عکس بگیرم
بابا وبقیه هر کاری کردیم فقط واسه یک ثانیه که شاتل دوربین زده شه کلاه رو رو سرت بذاری...نشد
اینجا مصیب بادکنک ها رو می ترکوند ....شما تعجب می کردی
عکس گیفت و کارت دعوت به جشن وهدیه مادر جون و عمه ها و عمو و دایی وخاله ها رو باموبایل گرفتم
که بعد واست می ذارم تو وبت
اما هدیه مانی بابا جون (پایه هدیه مامان فرنگیس و زنجیر هدیه بابا جون)
آیلا وما .....از مادر بزرگ عمه زینب و عمو رسول و عمه مینا و حدیث جون و همه خاله های مهربون و دایی جون و یسری واسه هدایای زیبا شون ممنونیم