بوس
چند وقت پیش باباجون یه جوراب صورتی واست خرید منم به نشون اینکه خیلی نازن وخوشحالم بوسیدمشون......
بماند که مدام پاتو بلند می کردی منم باید می بوسیدمش......
از اون روز به بعد.....فقط ....لباسای خودتو هر جا می دیدی(مثلا وقتای که لباسارو از رو طناب می آوردم خونه و رو تخت می نداختم)به نشونه بوسیدن به لبات می چسبوندی......
از طرفی از همون وقتی که خیلی نی نی بودی....وقتی به چیزی مثل دیوار ,کابینت , زمین و .... می خوردی و دردت می اومد وگریه می کردی ...من اون چیز رو می دم و می گفتم بد بد ...... تا اینکه شما آروم می شودی
یه جورای اینگار دلت خنک می شد....بعد ماشالا تقریبا 7 ماه بودی که یاد گرفته بودی خودتم این کار رو می کردی
یه کار دیگه که می کنی اینه که با دستات محکم به ما می زنی ......و میگی آآآ ....اگه خودمون گریه افتادیمو دستمون رو صورتمون گذاشتیم که هیچ....در غیر اینصورت بعد اینکه کتکمون می زنی .......دستونمو می زاری رو صورتمون یعنی گریه کن
خلاصه4 شمبه گذشته 18/2/93 بود که شما بابا جون داشتی این بازی و می کردی ...منم گفتم آیلا ...بابا...نازه
بگو بابا ...ناز....بابا رو ناز کن.....فایده نداشت ...تا اینکه گفتم بابا رو ببوس
شما هم لباتو گذاشتی رو بازو بابا
وای عشقم منو باب اینقدر ذوق کردیم که واقعا قابل وصف نیس
از اون روز به بعد هروقت میگیم آناز منوم ببوس لبتو به نشونه بوسیدن رو لپمون می ذاری
مامان الهی من قرببببببببببببببببببببببببونت بشم ....نفسسسسسسسسسسم