آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

آیلا خانم

15 اسفند

عشق مامان هزار ماشالات باشه از 15 اسفد به بعد خیلی خوب راه می ری اولش که بلند میشی شکمت رو می گیری بعد راه می افتی...به بابا می گم انگار شکمش سنگینشه ایشالا قراره با بابا بریم واست کفش ناز بگیریم که تو حیاط هم بتونی قدم بزنی بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
17 اسفند 1392

بالا رفتن از تخت

امروز 2 اسفند بود ,گل مامان<شما در 2 مین روز از نه ماهگیت...ماشالا تونستی از تخت بالا بری قصه این موفقیت!!!!!!!!!!!!! بابایی طبق معمول در  آزمونی که هیچ اطلاعاتی یا بهتر بگم دانشی در زمینه اش نداشتن شرکت کردن چون اوضاع خیلی خیط بود...با من تماس گرفتن که کمی کمکشون کنم منهم اومدم ....سرچ کنم...شما همین که چشمت به لبتاب افتاد به سمتش هجوم اوردی من هم به خیال خودم روی تخت در امونم ....آخه نی تونستی از تخت بالا بیای....اومدم وسط تخت ,تو اون شرایط سخت مشغول بودم شما هم بلا فاصله دمبالم کردی و اومدی دمبالم تو اتاق ...انگار خیلی دوس داشتی حتما به لبتب دس بزنی ....کنار تخت ایستاده بودی ...هی زور می زدی که بالا بیای......منم خرسند...ب...
2 اسفند 1392

دمر شدن

عزیزم با تلاش وصف نشدنی از جنس تلاشها و پشت کارهای بابا خودتو دمر میکنی ، قبلا به کمک متکا و یا چیزهای دیگه دمر میشدی نگاه بابایی بدون متکا نمیتونستی ! ولی امروز که ماشاالله 100 روزه شدی تونستی بدون کمک و فقط و فقط به کمک خدای مهربون و اراده ی خودت به این مهم ارتقا پیدا کنی غنچه بابایی...بوس   ...
26 بهمن 1392

یه کار جدید در اولین روز از 4 ماهگی

الهی دورت بگردم قربونت برم نازنین مخمرون مامان جون ظهر که میز نهار رو آماده می کردم ........بابا جون گفت ایلا دماغش میخاره؟؟؟؟؟؟؟ یه شکلک جالب در میاره......... خودم که اومدم دیدم ...دوس داشتم قورتت بدم مامان جون از ظهر به بعد ......از چیزی خوشت بیاد یا سرحال باشی این کار رو انجام می دی من با بطری دلستر سرو صدا می کردم که خوشت بیاد............تا بتونیم این کارت رو به کمک بابا جونی ثبت کنیم ...
26 بهمن 1392

حس وصف نشدنی

مامان جان از جمعه که 1392.6.29 بود شما یاد گرفتی وقتی به به می خوری با دستای نازنینت به صورت من چنگ بزنی.... آیلا عزیزم خیلی حس خوبیه که خودت صورتم رو لمس می کنی....اصلا قابل وصف نیست   اگه اجازه بدی یه عکس از اون روزی که دست نازت رو به صورتم زدی بگیرم بالاخره آروم شدی   ...
26 بهمن 1392

لثه

مخمرکم از 28 شهریور لثه هات رو هم فشار می دی....با این کارت..لبات مثل یه آلبالو میشه بقول عمو قناد الهی...الهی...الهی.. ...
26 بهمن 1392

خبر......خبر...

عزیزه دلمون 4 ماه و 20 روزش بود که تونست بعد از اینکه رو شکم می افته دوباره خودشو به پشت به ندازه روزه بعد این کار رو دوبار تکرار کرد یعنی تونست یه بار به شکم بعد به پشت و دوباره به شکم شه حالا "4 ماه و25 روز "چندین دور خودش می غلته می تونه رفت البته تو ماه 4 تولدش وقتی به شکم می شد ساعت گرد و پادساعت می چرخید وقتی به پشته به کمک پاشنه پاش و کله نازش خودشو به سمت جلو پرتاب می کنه طوری که در امتداد سرش و به راستای تنش به سمت جلو می ره نازنین مامان.....وقتی به به اشو نشون می دم می دونه که قرار غذا بخوره اگه یه چیزی جلوش بذارم که دستش بهش نرسه خودشو رو زمین کاملا  پهن می کنه وبدنشو کش می ...
26 بهمن 1392

امروز.... دهم ابان نود و دو.....آیلا جان ما.....

عزیزم امروز ظهر ساعت 12:30 بود که شما واسه 1 ثانیه رو دست وپات ایستادی اینقدر طبق معمول من خوشحال شدمو ...جیغو.....ذوقو....اینا... گلم حول شدی افتادی و نموندی که......... از اولین چهار دست وپا شدنت عکس بگیریم اینطوری شدی ولی بابای ....از جانب خودم مامور شد که حتما یکی دیگه ازت عکس بگیره تا شب  چندین بار اینکار رو انجام دادی... ماشالا بجونت مادر     ...
26 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد