آیلاآیلا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

آیلا خانم

آیلا و بازی

مامان جون از تاب بازی به شرطی که با پاهات منو بزنی لذت می بری...همش هم می خندی وقتی خسته می شی دیگه نمی خندی... پرهام از اینا داشت....وقتی برات آهنگ می زدم دوس داشتی ......بعد که برگشتیم انصافا من فراموش کرده بودم ....اما بابا یادش بود یکیشو واست گرفت نی دونی چطور استفاده کنی؟؟؟؟؟ افرین .....اینطوریه...... e.......چیکار می کنی......این متود جدید........ این دلفین هم خیلی جالبه......شعر می خونه....رنگ و صدا حیوانات.......واسمشون به انگلیسی همینطور طرح سوال داره من حین غذا دادن به شما  شعرش رو واست می ذارم ما که با تل می حرفیدیم ....شما امون نمی دادی از بس تل رو می خواستی بابا هم واست خرید در ...
26 بهمن 1392

النگو

مامان جون النگوت به دستت خیلی ناز بود اما بابایی کلا مخالف پوشیدن زیور آلات واسه شما هستن... به دلایل امنیتی از طرفی هم زیور آلات بدل(بدلیجات) قشنگی خاصه خودشونو دارن اینا رو از نادری خریدیم.....رفته بودیم واسه شما نازدونه مرغ محلی بگیریم که گیرمون نیومد حالا هر روز یکیشونو می پوشی این دسبند رو خیلی راحت از دستت در میاری...نیست دستبنده...می کشی در میاد مبااااااااااااااااااااارکت باشه...عشقم ...
26 بهمن 1392

دالی...

دیشب من تو آشپز خونه مشغول بودم....بابا هم تی وی نگاه می کرد......که شما از تو آشپز خونه با دادو سروصدا بابا رو متوجه خودت کردی.....بابا گفت...e.....آیلا بابا... بعد شما سرت رو پشت کابینت   قایم می کردی ....با یه مکث چند ثانیه ای بر می گشتی....و می گفتیeeeeeeeeeوبلند می خندیدی ...من و بابا با دیدن این صحنه کلی ذوق کردیم.....من سریع دوربین رو آوردم ...بابا همسر از پا نشناختو تندی بهت نزدیک شد که بیشتر باهات بازی کنه....عزیزم با کارات زندگیمونو دلچسبو شیرین کردی امروز صبح هم که من تخت رو مرتب می کردم.....شما سرت رو از تختت بیرون میاوردی و بعد دوباره پایین می رفتی می خواستی با من هم دالی کنی هر...
26 بهمن 1392

مراحل رشد

بسم الله الرحمن الرحیم وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصـرِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ * و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین امروز صبح متوجه شدم برای چند ثانیه بدون هیچ تکیه گاهی تونستی بایستی..... الهی مامان فدای دختر نازش شه مامان چون ماشالا.....طی یه رویوی که تو ذهنم داشتم.....اوایل دمر شدی ...بعد سینه خیز رفتی...بعدیک ماه و خورده ای واسه چند ثانیه رو چهار دست .پا ت می موندی...بعد چند روز می تونستی یه مسیر خیلی کوتاه 4 دس وپا بری.....بعد اینکار رو از بر شدی .....بعد چنذ روزخونه خاله مهتاب به کمک دیوار و مبل وی زانو هات می ایستادی...بعد از چند روز به کمک مبل ایستادی.....ب...
26 بهمن 1392

دندون.........

بعد از کلی وقت.....یک ماه وخورده ای متورم شدن لثه....خانوما تشریف آوردن مامان جون دندونایه جدیدت مبارک....من  شکرانه این هدیه خدادادیی رو بجا آورم تا گرفتن این عکس دمارمون در اومد....یه فیلمی داشتیم ....بودی ...ولی نمی دونستی چه خبره ...
26 بهمن 1392

آشپزی

نیدونم گفته بودم که خیلی بد غذایی یا نه هر وعده غذایی که بخوایی بخوری من از بس حرص می خورم ...چند ماهی پیر میشم به زور پیام بازرگانی وادا واطوار رو بازی و.........یه عالمه چیزا دیگه لطف می کنی چن قاشق میل می کنی می دونی چیه مامان جونم......وقتی کلی واست زحمت میکشم آشپزی می کنم...(کاری که به ندرت واسه بابا انجام می دم)بعد شما هم درس و حسابی نمی خوری خستگیش به تنم می مونه صبحونه تخم مرغ آپز....پوره سیب زمینی....لعاب برنج ....می خوری حریره بادام وفرنی دوس نمی داری دو وعده بعد هم سوپ می خوری ....سوپ ماهیچه یا مرغ..... فاطمه جون دوس مامان گفت که دکتر تغذیه گلبرگ بهش گفته مرغ معمولی به بچه ندید...اگر هم می دیدی در ماه یه بار....ما هم ...
26 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیلا خانم می باشد